برای درک تفاوت بنیادین میان این دو دسته، بد نیست از یک مثال انتزاعی آغاز کنیم: شهر کوچکی را در نظر بگیرید با کسبوکارهای گوناگون. عدّهای از این کسبوکارها به فعّالیتهای خدماتی یا صنعتی مشغولند و عدّهای نیز به فعالیّتهای کشاورزی. در این میان، فرض کنید که فعالیتهای بانکی در این شهر تنها در انحصار یک بانک بزرگ است. علاوه بر خدمات مرسوم، این بانک با استفاده از سپردههای شهروندان به کسبوکارهای خدماتی یا صنعتی این شهر وام تجاری ارائه میکند. نه تنها این کسبوکارها متقاضی چنین وامهایی هستند، بلکه داراییهای باارزشی نیز دارند که میتوانند ضمانتی مطمئن برای وامها باشند. امّا کشاورزان از داشتن داراییهای ضمانتی محروماند. به همین واسطه، با آنکه ایشان نیز متقاضی چنین وامهایی هستند، امکان استقراض از بانک برای ایشان فراهم نیست.
حال، دو کارآفرین را در نظر بگیرید. نخستین کارآفرین، به بهانهی شکستن قدرت انحصاری بانک بزرگ، مؤسّسهی اعتباری کوچکی تأسیس میکند که با استفاده از سپردههای شهروندان به کسبوکارهای خدماتی یا صنعتی این شهر وام تجاری ارائه کند. خدمات این مؤسّسه از اساس نوآورانه نیستند و پیش از این توسّط بانک بزرگ شهر آزموده شدهاند. تنها تفاوت در آن است که این مؤسّسه با بهرهوری بیشتر و هزینهای کمتر به اعتباردهی میپردازد. در نتیجه، بازگشت مالی بیشتری برای سپردهگذاران فراهم میکند.
امّا دومین کارآفرین مؤسّسهی اعتباری کوچکی تأسیس میکند تا با استفاده از سپردههای شهروندان به کشاورزان وام تجاری ارائه کند. از آنجا که کشاورزان از داشتن ضمانتهای مالی محروماند، این مؤسّسه در ابتدا به ایشان تنها وامهای بسیار کوچکی ارائه میکند و زمانبندی بازپرداخت وام را به خود کشاورزان میسپارد. امّا در طول زمان به کشاورزانی که وامهای بسیار کوچک خود را با خوشحسابی بازپرداختهاند، وامهای بیشتری داده میشود. به تدریج، خوشحسابی مشتریان این مؤسّسه تبدیل به ابزاری برای اعتبارسنجی ایشان میشود. در عمل، اعتبار خوب کشاورزان ضمانتی برای ایشان میشود تا امکان استقراض افزونتر را فراهم کند.
در این مثال، نه تنها بانک بزرگ شهر نهادیست اقتصادی و در پی بیشترین سود، بلکه هر دو مؤسّسهی اعتباری کوچکی که توسّط کارآفرینان تأسیس شدهاند نیز در پی سود اند و انتفاع. یکی از کارآفرینان از شکستن انحصار بانک بهره میبرد و دیگری از یک نوآوری در ارائهی خدمات مالی به بازاری جدید و دستنخورده. و هر یک، به نوبهی خود، به شکوفایی اقتصادی شهر کمک میکنند.
در این میان، امّا، پرسشی مهم مطرح میشود: چرا در همان ابتدای امر، بانک بزرگ شهر به سراغ ارائهی خدمات مالی به کشاورزان نرفت؟ مگر نه اینکه بازار اعتباردهی به کشاورزان دستنخورده بود و سودآور؟ تنها با یک نوآوری در اعتبار سنجی، بانک بزرگ شهر نیز میتوانست از ظرفیت بالقوّهی این بازار منتفع شود و بر قدرت انحصاری خود بیفزاید. چرا چنین نکرد؟
فرای این مثال انتزاعی، بد نیست به سراغ چند مثال تاریخی برویم: چرا با آنکه IBM تجربهای بیبدیل در نوآوری داشت و منابع فراوانی برای تحقیق و توسعه، نتوانست پیش از دیگران سیستم عامل مناسبی به بازار عرضه کند که برای عموم قابل استفاده باشد؟ شکست IBM در این زمینه، فرصتی برای کارآفرینان خلّاقی فراهم آورد که در نهایت تبدیل به مؤسّسان شرکتهایی نظیر Microsoft و Apple شدند. [۲] ایشان توانستند با موفقیّت سیستم عاملهای محبوبی به بازار عرضه کنند. از قضا، تا به امروز هم، سیستم عاملهای این دو شرکت از محبوبیت فوقالعادهای برخوردارند و مورد استفادهی عموم هستند.
البته این ماجرا ادامه دارد. چرا با آنکه Microsoft و Apple ابزارهای فراوانی برای استفادهی عموم از اینترنت ارائه کردند، نتوانستد ابزار جستجوی مناسبی برای محتوای شبکه به بازار عرضه کنند؟ شکست این دو شرکت در این زمینه، فرصتی برای کارآفرینان خلّاق دیگری فراهم آورد که در نهایت Google را بنیاد کردند. [۳] یا چرا با آنکه Google بهترین بستر برای عرضهی نخستین شبکهی اجتماعی گستردهی مجازی را داشت، از ارائهی چنین شبکهای بازماند؟ شکست Google در این زمینه، فرصتی برای کارآفرینان خلّاق دیگری فراهم آورد که در نهایت Facebook را تأسیس کردند. [۴] و البته این ماجرا هنوز هم ادامه دارد.
پرسش دربارهی شکست شرکتهای بزرگ پیشرو (بانک بزرگ شهر در مثال انتزاعی، یا شرکتی نظیر IBM در مثالهای تاریخی) به نوعی پرسشیست دربارهی توفیق کارآفرین خلّاق: چرا برخی شرکتهای بزرگ با داشتن منابع و ظرفیتهای فوقالعاده برای نوآوری از پسِ خلّاقیت برخی کارآفرینان خلّاق بر نمیآیند؟ با الهام گرفتن از این معمّا، دَنیل اِسپلبر (اقتصاددان دانشگاه Northwestern) در مجموعهای از مقالات و در کتابی تحت عنوان «کارآفرین خلّاق» به مطالعهی بنیادهای نظری توفیق کارآفرین خلّاق میپردازد.
پیش از مرور ارزیابیهای وی، بد نیست یادآوری کنم که برخی از کارآفرینان خلّاق از اساس موجبات ظهور صنعتی جدید را فراهم میآورند. برای مثال، در اواخر قرن نوزدهم، الکساندر گراهام بل و همکارانش با تأسیس Bell Telephone Company صنعتی نوین در امریکا به وجود آوردند. تقریباً یک دهه پس از آن نیز، توماس اِدیسون با تأسیس Edison Electric Light Company صنعت نوین دیگری در امریکا بنا نهاد. در چنین شرایطی کارآفرینان خلّاق نه تنها با شرکت بزرگ دیگری رقابت نمیکنند، بلکه یک تنه موجبات ظهور صنعتی را فراهم میآورند که پیش از آن وجود خارجی نداشت.
امّا چرا در برخی موارد شرکتهای بزرگ از پسِ کارآفرینان خلّاق برنمیآیند؟ اِسپلبر دو پاسخ ارائه میکند. نخست آنکه، به رغم برخورداری از منابع و ظرفیتهای فوقالعاده، شرکتهای بزرگ پیشرو غالباً از یک لَختی و سنگینی در نوآوری رنج میبرند. [۵] به واسطهی این لَختی و سنگینی، سمتوسوی فعالیّتهای نوآورانهی ایشان در برابر نیاز به تغییر بنیادین مقاومت نشان میدهد و آنزمان که باید و آنسان که شاید تغییر جهت نمیدهند. دستکم چهار دلیل برای این لَختی و سنگینی وجود دارد:
· شرکتهای بزرگ غالباً اهداف معیّنی را در پیش میگیرند که توسّط سهامداران ایشان و بر اساس انتظارات بازار تعیین میگردند. همازاینروی، هزینه فرصت تغییر سمتوسوی فعالیّتهای نوآورانه برای چنین بنگاههایی بسیار بالاست.
· بر خلاف نوآوران و کارآفرینان خلّاق، غالب مدیران شرکتهای بزرگ تنها به کوتاهمدّت فکر میکنند و با محافظهکاری در پی تحقّق اهداف معیّن بنگاه هستند و جلب نظر سهامداران.
· نه تنها فعالیّتهای تولیدی، بلکه سمتوسوی فعالیّتهای نوآورانهی شرکتهای بزرگ نیز در زیرمتن یک دیوانسالاری پر پیچوخم معیّن میگردند. حاصل این دیوانسالاری نیز غالباً لَختی و سنگینی در نوآوریست.
· درک چیستی و تأثیر غایی نوآوریهای بزرگی که به تخریب خلّاقانه منجر میشوند غالباً از توان تصمیمگیرندگان کلیدی چنین بنگاههایی خارج است. [۶] این موضوع نااطمینانیهای فراوانی برای تصمیمگیرندگان به وجود میآورد و بر ارزیابی ایشان از احتمال توفیق چنین نوآوریهایی تأثیر منفی میگذارد.
دومین دلیل شکست شرکتهای بزرگ عدم توانایی ایشان در استحصال حقوق مالکیت نوآوریهای بنیادینیست که در نهایت به تخریب خلّاقانه منجر میشوند. استحصال چنین حقوقی غالباً بسیار پرهزینه است. برای اینکه درکی نسبت به این هزینه داشته باشید، بد نیست مثالی بزنم. شرکت Microsoft در بهار سال ۲۰۱۱ با پرداخت هشت و نیم میلیارد دلار توانست با موفقیّت امتیاز Skype را خریداری کند و با تحصیل حقوق مالکیت آن خدماتی نوین ارائه کند. امّا، برای خرید Google به ارزش روز بازاریاش در همان فصل، Microsoft دستکم به سیصد و چهل میلیارد دلار نیاز داشت که به مراتب از مجموع ارزش بازاری خودش نیز بیشتر بود.
حال ممکن است گمان کنید که شرکتی نظیر Microsoft میتوانست زودتر از اینها حقوق مالکیت Google را خریداری کند. حتّی اگر سالها قبلتر از آن نیز Microsoft در پی تحصیل حقوق مالکیت Google بود، باز هم نااطمینانی افرادی نظیر لَری پیج و سِرگی بٍرین از ارزش ذاتی Google، امکان رشد آن در Microsoft، و ابزارهای تأمین مزایای بلند مدّت ایشان از انتقال حقوق مالکیت باعث میشد که احتمال چنین توافقی بسیار اندک باشد. در اصطلاح اقتصادی، برخلاف نوآوریهای کماثر، شکست بازار غالباً مانع از تحصیل حقوق مالکیت نوآوریهای بنیادین و اثرگذار میشود.
مخلص کلام آنکه به نظر میرسد که شکست شرکتهای بزرگ و توفیق کارآفرینان خلّاق غالباً حاصل لَختی و سنگینی فعالیّتهای نوآورانه در شرکتهای بزرگ است. در برخی موارد نیز این شکست از اساس حاصل شکست بازار در فراهم کردن شرایط تحصیل حقوق مالکیت نوآوریهای بنیادین و اثرگذار است. هرچند شکست شرکتهای بزرگ خبر خوبی برای سهامداران آن شرکتها نیست، امّا میتواند موجبات خلق پویاییهای فوقالعادهای را فراهم آورد که در نهایت به رشد اقتصادی کمک کند. در این میان، مهم آن است که همواره درجهای از رقابت در اقتصاد وجود داشته باشد. البته، به خودی خود، ماجرای رقابت اقتصادی و تأثیر آن بر نوآوری موضوع جذّابیست که باید در فرصتی دیگر به آن پرداخته شود.
صالح صحابه تبریزی، دانشیار کالج بازرگانی دانشگاه اُکلاهما
پینوشت:
۱. در ادبیات موضوع، به دستهی نخست Replicative Entrepreneur و به دستهی دوم Innovative Entrepreneur گفته میشود.
۲. در این میان، میتوان به افرادی نظیر بیل گِیتس و پال اَلِن در Microsoft و به استیو جابز، استیو وازنیاک، و رانِلد وِین در Apple اشاره کرد.
۳. در این میان، باید به افرادی نظیر لَری پیج، سِرگی بٍرین، و اِریک اِشمیت اشاره کرد.
۴. در این میان، باید به افرادی نظیر مارک زاکربرگ و ادواردو ساورین اشاره کرد.
۵. لَختی و سنگینی در نوآوری را در ترجمهی Innovation Inertia به کار بردهام.
۶. تخریب خلّاق را در ترجمهی Creative Destruction به کار بردهام. در نوشتاری که چند سال پیش در روزنامهی «تعادل» منتشر کرده بودم، به توصیف چیستی این مفهوم پرداختم. نسخهای از آن نوشتار در وبسایت شخصی من و تحت این لینک در دسترس است.
نظر شما